تا ثریا
درد بی درمان من / گفتنی نیست
واژه ای لب وا نکرد / با نفس خسته ی من
شعر بی اغاز و انجام سکوتم / در اجاق سینه ی من روشنی نیست
ابر بی باران شدم / ابر آتش
روح من بیگانه شد / در قفس بسته ی تن
خشت خامی خفته در کج راهه خاکت / تا ثریا آسمانم دیدنی نیست!
امانم بده، در این بی کسی / که در خودشکست آیینه ی باور من
قصه از آغاز پایانی ندارد / زخم عشق دوست ، درمانی ندارد
باد نجواهای مارا با خودش برد / رازمان پیدا و پنهانی ندارد
رازمان پیدا و پنهانی ندارد!
درد بی درمان من / گفتنی نیست
واژه ای لب وا نکرد / با نفس خسته ی من
شعر بی اغاز و انجام سکوتم / در اجاق سینه ی من روشنی نیست
ابر بی باران شدم / ابر آتش
روح من بیگانه شد / در قفس بسته ی تن
روبه درگاه تو آوردم که دیدار / در طواف خانه ی دنیا خدا نیست
امانم بده ، در این بی کسی / که در خودشکست آیینه ی باور من
بیا تو ببین چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟...
ما را در سایت بیا تو ببین چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : زهرا جوووووون matn-ahang بازدید : 1028 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت: 23:00